فیلم حمال طلا و پایانی که یک شوخی است

به گزارش ورزش من و تو، . برای اینکه فیلم طبیعی و واقعی به نظر برسد از کارگر هایی که دور میدان می ایستند و بیکار هستند، استفاده کردم. یک هفته کنار ما کار می کردند. با اینکه کار زیادی نداشتند، اما حقوق یک هفته را به آن ها دادم.

فیلم حمال طلا و پایانی که یک شوخی است

تینا جلالی| تورج اصلانی از فیلمبرداران شناخته شده سینمای ایران، این روز ها دومین فیلمش در مقام نویسنده و کارگردان به صورت آنلاین در شبکه اینترنتی اکران شده است. قصه حمال طلا روایت زندگی رضا، حمال طلاست که شغلش رساندن طلا و جواهرات از کارگاه به مغازه است.

یک روز در راستا کار، طلا ها از رضا دزدی می گردد و او باید غرامت اموال دزدیده شده را بپردازد با این حال با مسائل فراوان و غیرقابل پیش بینی روبه رو می گردد. این فیلم ضمن تحسین منتقدان، کاندیدای دریافت سیمرغ بهترین فیلم نگاه نو از سی و هفتمین جشنواره ملی فجر هم بود. به بهانه نمایش اینترنتی این فیلم با تورج اصلانی گفت وگویی انجام دادیم که از نظر می گذرانید.

یادم می آید در مصاحبه ای هنگام اکران فیلم جینگو گفته بودید، قصد دارید در تمام فیلم های تان به مسائل جوانان بپردازید و آن ها را رها نکنید.

بله و همواره سعی می کنم به قولم وفادار بمانم.

به همین دلیل است دو فیلمی که ساختید، نقش اول را به نابازیگران یا بازیگران غیرچهره و جوان محول کردید؟

جدا از سن و سال و شور جوانی آنان، همواره در معاشرت هایی که با بیشتر آن ها داشته و دارم اغلب آن ها را دارای استعداد های بی نظیری دیدم که متاسفانه فرصتی برای عرضه توانایی های خویش ندارند.

یا به واسطه رابطه ای که با جوانان تئاتر دارم، می دانم بسیاری از آن ها بچه های مستعد و علاقه مند به هنر هستند که کوشش های شان دیده نمی گردد؛ به همین دلیل در فیلم هایم از آن ها استفاده می کنم تا هم چهره های جدید به دنیای بازیگری معرفی کنم و هم اینکه حضور آنان در فیلم، باعث باورپذیری قصه می گردد (چون هنوز به بازیگر چهره تبدیل نشده اند) و هم اینکه در سهل شدن راستا کاری شان قدمی برداشته ام و نکته مهم تر اینکه به عده ای جوان، فرصت محک زدن داده می گردد که خود را آزمایش نمایند و ببینند که اصلا توانایی حضور در چنین میادین سختی را دارند یا خیر؟ به نظرم این حرفه و صنعت به آدم های عاشقی که تشنه آن هستند، نیازمند است.

نکته دیگر اینکه بیشتر تهیه نماینده ها ریسک پذیرش نابازیگران را در فیلم ها ندارند.

بله آن ها فرصتی را در اختیار این جوانان قرار نمی دهند و نمی گذارند آن ها شانس خود را در این زمینه آزمایش نمایند، چون برگشت سرمایه و حساب و کتاب مالی برای آن ها بسیار مهم است ولی من چنین اعتقادی ندارم.

چون چشمداشتی در فراوری و عرضه فیلمم ندارم به همین دلیل از چهره های تازه ای در زمینه فنی (پشت دوربین) همچنین بازیگری استفاده می کنم تا ضمن حمایت از جوانان، سینما هم با حضور جوانان مستعد، نفسی تازه کند و ویترین بازیگران تغییر چهره بدهد وگرنه کارکردن در سینما به شکل کلاسیک و کارمندی نیازی به آدم های جدید ندارد و سازندگان از عوامل قدیمی بهره می برند.

ولی هم علاقه من به همکاری با جوانان و هم ساختار فراوری این فیلم به گونه ای بود که توانستیم فرصتی را در اختیار جوانان برای ورود به سینمای حرفه ای قرار دهیم.

خودتان هم انگار در شرایط زیستی سختی وارد این حرفه شدید و چه بسا همین مساله باعث شناخت شما از روحیات جوانان، آمال و آرزوهای شان شده باشد؟

سختی کار به یک طرف، آسیب هایی که بابت وارد شدن به این حرفه تحمل کردم، فراموشم نمی گردد ولی آسیب ها را جدی نگرفتم و به راهم ادامه دادم، اما همواره با خودم فکر می کردم اگر روزی به جایی رسیدم، دست جوانان را بگیرم و فرصتی برای جوانان مستعد علاقه مند فراهم کنم تا در آینده گله ای از خودم نداشته باشم.

این را هم بگویم زندگی کردن با جوانان و دمخوربودن با آن ها این فرصت را به آدم می دهد تا علاوه بر شناخت دقیق آن ها بتوانیم برای آن ها و درباره آن ها قصه بگوییم و به مسائل آن ها بپردازیم. به همین دلیل هیچ وقت سعی نمی کنم، سراغ موضوعی بروم که شناختی از آن ندارم.

به واسطه نزدیکی به جوانان کاملا تعیین می کنم درباره چه وجهی از زندگی آنان صحبت کنم. به اعتقاد من جوانان سرمایه های خفته ای هستند که حیف است آن ها را رها کنیم. ارتباط با آن ها برای نسل ما باعث می گردد ضمن آشنایی با نگرش آن ها به روز باشیم و جوان فکر کنیم.

البته که شما خودتان هم از نسل فیلمسازان جوان هستید.

به زودی وارد دهه پنجم زندگی می شوم (می خندد).

بگذریم. در صحبت هایی برخی از افراد از شما به همراه گروهی از فیلمسازان (علیرضا امینی، محسن تنابنده و سامان سالور) به عنوان نمایندگان جریانی یاد می گردد که علاقه مند به طرح زندگی حاشیه نشین هایی هستند که امورات زندگی شان به سختی می گذرد.

بله، با شما موافقم برای اینکه نزدیکی زیادی با آدم های حاشیه ای دارم و اساسا خودم فیلمسازی را در سینمای جوان یکی از شهرستان های حاشیه ای آغاز کردم (سنقر) یعنی آدم حاشیه شهر هستم. این در حاشیه بودن و با آدم های حاشیه زندگی کردن به من یاری کرد که آن ها را بیشتر بشناسم.

ضمن اینکه رویاها، آرزوها، امیال، کام و ناکامی های این افراد خیلی بیشتر از آدم هایی است که شرایط زندگی شان استیبل تر است. زندگی آدم های حاشیه ای از بار دراماتیک تری برخوردار است و تلخی ها و شیرینی های زیادی دارد. گاهی اوقات، شادی های آن ها با حداقل های یک زندگی ممکن و میسر می گردد.

داستان فیلم تان بر بستری اتفاق می افتد که به شغل قالکاری (بازیافت طلا از زباله هایی که ممکن است در آن، ردی از طلا باشد) ارتباط دارد که می توانیم بگوییم در سینما طرح چنین شغلی تازگی دارد. این ایده از کجا به ذهن تان رسید؟

سال ها پیش، عکس های یک عکاس برزیلی به نام سالگادو را با موضوع کارگران معدن طلا در برزیل نگاه می کردم. آن چیزی که در این عکس ها توجه مرا به خود جلب کرد تماشای آدم هایی بود که در کنار خیابان، بساط پهن نموده بودند و فضولات انسان را می فروختند. در واقع این افراد از محتویات چاه فاضلاب معدن طلا کسب در آمد می کردند.

خیلی برایم عجیب بود، چون هیچ آشنایی نسبت به این جور کسب درآمد نداشتم. کنجکاو شدم و با چند نفر راجع به این موضوع صحبت کردم. متوجه شدم از آنجایی که کارگران معدن طلا هنگام کار، پودر ها و ذرات بسیار ریز طلای معلق در هوا را به وسیله تنفس می بلعند، وقتی این ذرات ریز طلا از بدن شان دفع می گردد، امکان بازیافت طلا از فضولات آن ها وجود دارد. به این ترتیب که کارگران این فضولات انسانی را جمع می نمایند و در دمای بسیار زیاد می سوزانند و از آن شمش طلا استخراج می نمایند.

همین موضوع، مقدمه ای شد که من دنبال ماجرا را بگیرم. به طلافروشی های زیادی سر زدم و با آن ها زیاد صحبت کردم و با همکار فیلمنامه نویسم آقای هادی نادی که با صنایع دستی و هنر مخراج کاری آشنایی دارد (فرایند نشاندن نگین یا سنگ قیمتی روی طلا یا فلز گرانبها که با حساسیت و دقت زیادی همراه است) به کارگاه های مخراج کاری رفتیم و از نزدیک، کارشان را دیدیم و طی این تحقیقات متوجه شدم، حرفه قالکاری سال های زیادی است که در ایران مرسوم است.

تا اینکه چند سال پیش بر حسب تصادف در یکی از روزنامه ها مزایده ای خواندم که برای چاه فاضلاب طلافروشی 700 میلیون تومان قیمت گذاشته بودند. همه این ماجرا جرقه ای در ذهنم شد که بعد ها توانستم با هادی نادی به صورت کامل به آن بپردازیم و به صورت فیلمنامه درآوریم.

همان طورکه درباره نحوه کار قالکاری شرح دادید، این افراد با فضولات انسان سر و کار دارند. به نظرتان نیامد وقتی این موضوع به صورت داستان بر پرده سینما نمایش داده گردد، بار روانی آن زیاد باشد.

از آنجایی که سینما با احساس انسان ها در ارتباط است، نظرم این است که ما از همه حواس انسان در سینما بهره نمی بریم.

مثلا سال ها به این فکر می کردم و دغدغه ام بود که اگر روزی بخواهیم منظورمان را از قصه با بو به مخاطب انتقال دهیم چه کار باید بکنیم. به گمان من، ما از حس بویایی انسان در سینما نتوانستیم بهره ببریم و استفاده کنیم.

بنابراین، این بوی تعفن ناشی از فضولات انسان وقتی در سالن سینما استشمام می گردد یا مخاطب آن را از گیرنده خودش حس می نماید، این یعنی من به هدفم رسیدم و یک امتیاز برای فیلم من است.

یعنی مخاطب به واسطه این بوی تعفن، سنگینی کاری که این کارگر ها انجام می دهند را درک کند؟

دقیقا. بالاخره این کارگر ها هموطن ما هستند؛ از خود ما، پدر و برادر یا همسایه من و شما هستند. از کره دیگری که به این زمین نیامده اند. می خواستم توجه ها به سمت این انسان ها جلب گردد و بدانیم آدم هایی پیرامون ما هستند که در شرایط دشواری کار می نمایند و زحمت می کشند، اما روزی حلال کسب می نمایند.

در دل پلیدی ها و چرک و کثافت مطلق، عرق می ریزند، اما روزی پاکی دارند. جالب آنجاست که معمولا هم این آدم ها بسیار بخشنده و مهربان هستند. می خواستم تماشاگر، این شرایط سخت کاری را درک کند شاید بخشی از روح خفته آدم ها بیدار گردد و ذهن شان درگیر این موضوع گردد تا همنوع خودشان را دوست داشته باشند و بدانند راوی های داستان ما در چه شرایطی قرار دارند.

به نظرتان نمی آید که کمی دوز خشونت (تعفن) مندرج در فیلم، زیاد بود و دوربین خیلی زیاد به شرایط کاری این آدم ها نزدیک می گردد.

این نزدیکی کاملا تعمدی بود برای اینکه می خواستم به خدمتکاربودن این آدم ها تاکید داشته باشم و به مخاطبم بگویم که ببین آدم ها در چه شرایطی به دنبال روزی هستند؛ وگرنه اگر از آدم پولدار استفاده می کردم از دور باید ماجرا را به تصویر می کشیدم. کسی که به چنین موقعیتی نزدیک نمی گردد و فقط به دنبال کسب درآمد است.

منتقدی نوشته بود فیلم حمال طلا تحت تاثیر فیلم کندو فریدون گله ساخته شده است.

شاید درست نباشد این را بگویم ولی واقعیتش این است که من اصلا فیلم نمی بینم. بیشتر دنبال کشف دنیای اطرافم هستم و سینما در این راستا برای من یک ابزار است نه ارجاع. می خواهم زندگی اطرافم، اجتماعی که در آن زندگی می کنم از نگاه خودم در فیلمم روایت گردد.

واقعا می گویم فیلم بین نیستم. اجازه بدهید اینجا خاطره ای برای تان تعریف کنم. با بهروز وثوقی همکاری می کردیم، وقتی به او گفتم فیلم های قیصر و گوزن ها را ندیدم، متعجب شده بود که مگر می گردد تو قیصر را ندیده باشی؟

وقتی پشت صحنه فیلم گوزن ها و قیصر را برایش تعریف می کردم دیگر اصلا باورش نمی شد، گفت: مگر می گردد تو داستان فیلم، سکانس به سکانس آن را خوب می دانی حتی پشت صحنه فیلم ها را برایم تعریف می کنی. چطور فیلم را ندیدی؟

در جواب به او گفتم من زیاد می خوانم و تمام آنچه از سینما دارم از کتاب ها و مطالبی است که خوانده ام و در کنار این نوشته ها طبیعتا داستان فیلم هم روایت می گردد. به این طریق، من در جریان فیلم قرار می گیرم. به او گفتم آن موقع که قیصر در سینما ها اکران شد در منطقه ای که ما زندگی می کردیم اصلا برق نداشتیم. شاید باورتان نگردد هنوز هم شهر سنقر سینما ندارد.

چرا فیلم نمی بینید؟

برای اینکه دلم می خواهد در اجتماع زندگی کنم.

ساخته های خانم تان را هم نمی بینید؟

(می خندد) کار هایی که فیلمبرداری و مراحل فنی آن با من باشد حتما می بینم. ولی اعتقادی به تماشای فیلم و اقتباس ندارم و در آن شرایط نمی توانم کار کنم باید تصاویر و ذهنیات خودم را روایت کنم و زمانی هم به این کار مبادرت می ورزم که حرفی برای گفتن داشته باشم و نکته ای که می خواهم در فیلمم روایت کنم حتما باید حرف خودم باشد اگر از خودم باشد، درست از کار درمی آید ولی اگر بحث قیاس مطرح باشد، مطمئنم کارم خوب نمی گردد.

من فیلم کندو را ندیدم و هیچ ارجاعی هم به این فیلم نداشتم، اما نقد ها و مطالب زیادی درباره این فیلم خواندم و می دانم ماجرای این فیلم از چه قرار است. اما اینکه فیلم من دوستان منتقد را به یاد فیلم کندو انداخته باعث شادی من است که حمال طلا با یک فیلم اجتماعی خوب مقایسه شده است.

بحث دیگری که در فیلم حمال طلا مطرح می گردد، نوسانات قیمت دلار و طلا و مسائل مالی است که فرجام شخصیت های شما را دگرگون می نماید و با مسائل مردم جامعه همخوان است.

به عنوان یک شهروند باید بگویم که تجربه تلخی از مسائل مالی دارم و آسیب زیادی دیدم ولی هنگامی که فیلم را می ساختم دو سال پیش به این امیدواری فیلم را ساختم تا شرایط مالی پایدار گردد. ولی به مرور هی بد و بدتر شد. آن موقع که فیلم را می ساختم، دلار 3800 تومان بود.

شما نگاه کنید اگر مثل شخصیت های فیلمم، کار و بارم را به سکه تبدیل می کردم، شرایطم خیلی بهتر از الان بود. من هم به نوعی رضا کیفی (شخصیت فیلم) هستم که سرمایه فیلمم پرت شده است. فیلم را امروز در اکران آنلاین نمایش دادیم، روز دوم سر از کانال های ماهواره ای درمی آورد. خب در این شرایط سخت مالی است که شاخک های ما فیلمسازان تیز می گردد و روی ما تاثیر می گذارد.

نکاتی که در فیلمم مطرح می کنم، تخیلات من نیست درک من از شرایط روز و زیستم می آید. بله به قول شما با شرایط امروز جامعه خیلی همخوان است ولی از این همخوانی به عنوان یک شهروند شاد نیستم، چون می بینم مردم ما چگونه در تنگنای مالی گیر نموده اند.

اما انتقادی که به فیلم شما وارد است اینکه فرجام کاراکتر های شما بیشتر به شوخی می ماند برای اینکه خیلی از افراد جامعه با خرید سکه و طلا در نوسانات شرایط مالی به لحاظ مالی شرایط شان بهتر می گردد. می خواهم بگویم منتظر انتها دیگری به عنوان مخاطب بودم.

اساسا اعتقاد دارم به مسائل زندگی باید به چشم طنز نگاه کرد. دوم اینکه نمی خواستم، ترویج دزدی کنم و شخصیت های فیلمم با اختلاس و دزدی به رشد مالی برسند.

ولی انتها فیلم بسیار تلخ تمام شد. آدم های داستان شما سختی زیادی در زندگی متحمل شدند به نظرم در حق شان جفا کردید.

نه باور کنید، سرنوشت آن ها برای من هم تلخ و دردآور بود؛ خود من هم با کاراکتر ها هم دردم. برای تمام کارگر های فیلمم هیچ کدام از هنرور استفاده نکردم. برای اینکه فیلم طبیعی و واقعی به نظر برسد از کارگر هایی که دور میدان می ایستند و بیکار هستند، استفاده کردم. یک هفته کنار ما کار می کردند. با اینکه کار زیادی نداشتند، اما حقوق یک هفته را به آن ها دادم.

نظرتان درباره اکران آنلاین چیست؟

من معتقدم این نوع سینما به نفع تهیه نمایندگان مستقل است و باعث می گردد، دست واسطه ها و کسانی که باعث می شوند این نوع فیلم ها بر پرده سینما ها نمایش داده نشوند و مانعی برای اکران این فیلم ها بودند، کوتاه گردد.

اجازه بدهید اینجا خاطره ای برای تان تعریف کنم. با بهروز وثوقی همکاری می کردیم وقتی به او گفتم فیلم های قیصر و گوزن ها را ندیدم متعجب شده بود که مگر می گردد تو قیصر را ندیده باشی؟ وقتی پشت صحنه فیلم گوزن ها و قیصر را برایش تعریف می کردم دیگر اصلا باورش نمی شد، گفت: مگر می گردد تو داستان فیلم، سکانس به سکانس آن را خوب می دانی حتی پشت صحنه فیلم ها را برایم تعریف می کنی چطور فیلم را ندیدی؟

در جواب به او گفتم من زیاد می خوانم و تمام آنچه از سینما دارم از کتاب ها و مطالبی است که خوانده ام و در کنار این نوشته ها طبیعتا داستان فیلم هم روایت می گردد.

منبع: فرادید
انتشار: 22 مهر 1399 بروزرسانی: 22 مهر 1399 گردآورنده: manotosport.ir شناسه مطلب: 1140

به "فیلم حمال طلا و پایانی که یک شوخی است" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "فیلم حمال طلا و پایانی که یک شوخی است"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید